ابرارین

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرکت» ثبت شده است

8_موانع حرکت1
بحث هایی پیرامون این که چرا وچگونه حرکت را شروع کنیم وجهت وهدف مان چگونه باشد مطرح شد.بحث مهمی که می خواهم در این چند شماره مطرح کنم این است که ما خیلی اوقات احتیاج به محرک های فوق العاده ای نداریم و درحال حرکت هستیم. منتهی غل و زنجیرهایی به پایمان است که حرکتمان را کند و خودمان را خسته کرده است.اگر این ها را از پایمان باز کنیم حرکتمان شروع می شود.که به چند مورد از این موانع اشاره خواهم کرد.

ادامه مطلب

۲ نظر ۱۰ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۲۶
شهادت

7_رشد وسعی

به هر کدام از ما سرمایه هایی داده شده مثل خانواده خوب،بدن سالم،ذهن و حافظه قوی و... وهزاران نعمت و سرمایه دیگر که در وصف نمی آید.بازارهایی هم وجود دارد که می توانیم سرمایه ها را در آن ها خرج کرده وتجارت می کنیم.در یک نگاه اجمالی 4 بازار وخریدار داریم:نفس،خلق ،شیطان و خدا.(1)

ادامه مطلب

۲ نظر ۳۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۴۳
شهادت

6_رشد وهدف

گفتیم که باید رشد کنیم. یعنی خودمان را بزرگ کنیم. وقتی ظرف وجودت بزرگ شود آن وقت تمام استعدادها و امکانات در راه تو خرج می شوند وتو می توانی به آنها جهت بدهی. اما انسانی که کوچک مانده ، قدرت وامکاناتش فقط او را زجر می دهند وبار سنگینی هستند به دوش انسان.

(ادامه متن در ادامه مطلب...)

۲ نظر ۲۶ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۰۰
شهادت

5-جهت حرکت رشد

گفتیم که ما به خاطر ساخت وجودی مان دائما در حال حرکتیم. خیلی وقت ها لازم نیست که حرکتی را به وجود بیاوریم، چون وقتی دقت می کنیم ،می بینیم که به سمت وسوی های مختلفی در حال حرکت هستیم.

 (ادامه متن در ادامه مطلب...)

۰ نظر ۰۵ بهمن ۹۱ ، ۱۶:۳۳
شهادت

4_حرکت،قدر انسان

مطرح شدکه ما فطرت خود وقدر اندازه های خود وشناخت نیازها به ضرورت حرکت پی می بریم وبا احساس کردن این ضرورت حرکت عظیم خود را شروع می کنیم.

مشکل مهمتر وجدی تراین جاست ویک هشدار این جا نیازمند هست که اگر فقط بشنوید وبعد هم اگر شناختید و حرکت نکردید مشکلی پیش نیاید! کسانی که به اندازه تمامی عمرشان آگاهی به دست آورده اند ولی به اندازه یک لحظه گامی برنداشته اند بدانند که همین آگاهی ها ،زنجیر پایشان می شوند وباید کوهی از معلومات را بدوش خود حمل کنند وخسته وشکسته شوند.پس حقیقتا باید راه بیفتیم.

شاید از این بترسیم که راه بلد نیستیم یا اینکه می ترسیم اشتباهات زیادی داشته باشیم ولی حقیقت آن است  که انسانی که در حرکت است به هدایت می رسد و انسان هایی که دچار سکون شده اند ومانده اند می گندند حتی اگر سرمایه ی سرشاری در وجودشان باشد.

 

افرادی چون طلحه و زبیر با وجود سرمایه هایشان به خاطر سکون توقفی که داشته اند خراب شدند وکسی چون سلمان که زرتشتی است،چون در حرکت است وآرام ننشسته به اسلام می رسد.

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم      موجیم که آسودگی ما عدم ماست

اگر به همین موضعی که داریم دل خوش کنیم و همین زندگی ،همین تلاوت تکرار ،همین رفت وآمدها وهمین انس ها مارا تامین کند،

دیگر حرکتی نخواهیم داشت.ولی اگر حس کنیم در جایی که هستیم،نمی توانیم بایستیم وآنقدر که خودمان را ساخته ایم کافی نیست،آن وقت ثمره خودشناسی ،خودسازی خواهد بود.

اگر کسی بخواهد سه متر به هوا بپرد پایش را به همان اندازه قوی می کند ولی کسی که می خواهد هزار متر بالا بپرد قدرت بیشتر وآماده سازی بیشتری احتیاج دارد.

بدین ترتیب هر چقدر که وسعت وجودی وحرکت مان را درک کرده باشیم اهمیت خودسازی همه جانبه روحی وجسمی برایمان شدیدتر می شود.

نکته مهم اینجاست که انسان هایی می توانند در سطح جامعه دگرگونی وانقلاب ایجاد کنند که قبل از آن،در خودشان انقلابی ایجاد کرده باشند وگرنه هر نوع انقلاب ودگرگونی به جایی منتهی نمی شود و هر حرکتی شکست پذیر است.

باشد که از راه افتاده ها باشیم نه از نشسته ها!!!    آمین....

ادامه دارد....

۰ نظر ۲۷ شهریور ۹۱ ، ۱۶:۳۵
شهادت

3_ضرورت حرکت

بحث شد که کی ضرورت حرکت از نفس کشیدن برایمان جدی تر می شود؟

جوابش خیلی ساده هست!مثل اینکه به شما یک تریلی 18 چرخ بدهند وشما باهاش 100گرم بار جابجا کنید!

حکایت ما همین هست،اندازه هامون رو نشناختیم وخودمون رو دست کم گرفتیم.حضرت علی (علیه السلام)می فرمایند:

((کفی بالمرء جهلا ان لایعرف قدره)) برای جهل ما همین کافی است که اندازه وقدر خود را بدانیم.

انبیا از همین جا شروع کردند، به انسان نشان می دادند که ارزش او بیش از چیزهایی است که به آن می خواهد برسد.

رسول اکرم (سلام الله علیه) می فرماید: ((رحم الله امرء عرف قدره)) خدا رحمت کند کسی که را که اندازه وقدرش را شناخته است.

رسیدن به این شناخت احتیاج به علوم وتکنیک های خاصی ندارد،بامعلومات بلاواسطه می شود به آن رسید،باتفکر. تمام بساط غلطی که امروز هم درست شده از همین جاست ،سلمان ها که سوادی هم نداشته اند به مقامات عالی دست پیدا می کنند وانچنان رشدی پیدا کرده که به مقام ((منا اهل البیت))می رسند.از لحظه ای که می فهمی که همه پدیده های عالم به تو ختم  شده اند وتو از همه آنها بزرگتری،شروع می شود.با همین بینش ،بی سوادی به نام ابوذر که از قبیله ی دزدهای عرب بوده به چنان عظمتی می رسد که توصیفش را شنیده ایم.عظمت انسان در بینش اوست نه در دانش او .مادامی که این بینش نباشد،اتفاقا دانش ما نقطه ضعف ماست و وسیله است برای بهره کشی دیگران ازما.

با رسیدن به این شناخت از خود و وسعت وجودی مان ،ما احساس می کنیم که به همین دنیا ختم نمی شویم وقطعا ادامه داریم.

ادامه ای که بامرگ شروع می شود.

مرگ شروعی است بر یک زندگی جاودانه.پس نمی توانیم حرکتمان را محدود به این جا کنیم،چرا که ما امتداد داریم،وقتی انسان امتداد عظیم خود را حس کرد،حرکت عظیمش را شروع می کند ودر رابطه با این حرکت مستمر ورابطه پیچیده ی او باهستی  وجامعه ونیروهای درونی خود ،احساس نیاز می کند.نیاز هایی که در دسترس نیستند وبرای رسیدن به آنها باید کوشید.کسی که این رابطه ها را درک کرده دیگر نمی تواند بی تفاوت بنشیند وخود باید شروع کند واین شروع محتاج شناخت نیازها وتنظیم وتامین آنهاست.حال که حرکت راشروع کردیم به چه سمت وسوئی وبا چه ملاکی انتخاب کنیم...

ادامه دارد.

۰ نظر ۲۴ شهریور ۹۱ ، ۱۶:۴۱
شهادت

2-چرا ،با چه هدفی؟

بحث شد که چرا ،با چه هدفی و به سوی چه مقصدی حرکت می کنیم؟

شروع حرکت از لحظه ای هست که من ضرورت آن را احساس کنم.این احساس با تلقین و خواندن و نوشتن کردن حاصل نمی شه وباید در خودمن بجوشه.مادامی که این جوشش واحساس در من ایجاد نشده باشه تمام حرکاتم تقلیدی وموقتی است وتحت هر جوی وشرایطی خودم را با آنها وفق میدهم.

شروع درگیری ها با خودم زمانی است که می بینم بین آنچه که هستم وآن چیزی که باید باشم فاصله زیادی هست والبته این درگیری جایی رخ نمی دهد الا در خلوت وتنهایی،با این خلوت ...و با این سکوت.

زمینه ی ارزیابی در تو فراهم میشود.انسان وجهان برای تو مطرح میشود ومی توانی این سوال ها را صمیمی احساس کنی وبرای جواب ها وتوضیحات زمینه بسازی. پیش از این خلوت وسکوت ،ما از این پدیده ها و آدم ها وحالت های خودمان احساسی نداریم،ویا از این احساس غافل هستیم،آنها را بررسی نمی کنیم و از آنها عبور نمی کنیم ودر همان سطح می مانیم.

می بینیم که خودم را خرج چیزهایی کرده ام که ازمن کوچکترند وبرای من هستند نه من برای آنها!

وقتی ضرورت حرکت وبالا رفتن در این سطح در من شکل گرفت آرام نمی مونم وشروع به حرکتی می کنم که حاضرم جانم را برایش بدهم.

ما فطرتاً جوری خلق شده ایم که دائم در حرکتیم. همیشه برای رسیدن به آنجایی که نیستیم شوری داریم .ولی اگر تمایلات فطری درست هدایت نشه به بیراهه می رسه! مثلا گرایش خدا پرستی تبدیل میشه به بت پرستی!

تنوع طلبی ! آره تنوع طلبی . از این شاخه به اون شاخه پریدن،از این شغل به اون شغل . بدون دلیل همه کاری می کنیم!

تنوع طلبی حاصل پاسخ اشتباه به ندای فطرت حرکت است.با این کار احساس می کنیم که حرکتی کردیم در حالی که فقط علم مان یا هنرمان یا تجربه مان زیاد شده ولی چرا؟ می خواهیم با این ها چه کنیم؟معلوم نیست!

اما زمانی که با سنجیدن وارزیابی راه ها ،بهترین را انتخاب کردی هر حرکت تو هدف دار وپر ثمر و از روی برنامه خواهد بود. آن وقت هر لحظه آنچه را باید انجام بدی انتخاب می کنی وپایش می ایستی.

اما حرکت واقعی کی شروع می شه؟ کی ضرورت آن از نفس کشیدن هم برایم ضروری تر می شه؟

کی زمانی فرا می رسه که من از تمام بن بست ها وعقده ها وتعصب ها به آزادی برسم ونگاهم محدود به عمر کوتاهم نشه بلکه تا ابد کشیده بشه؟...

خدا بیامرزد استاد صفایی رو که می فرمود اگر این نگاه فراتر رفت اون وقت بهشت برامون میشه منزل نه مقصد...

ادامه دارد...

۰ نظر ۱۷ شهریور ۹۱ ، ۱۶:۴۲
شهادت

مجموعه حرکت.

(1)ایستادن مطلقاً ممنوع.

یکی از وقتهایی که میشه بعضی از حرف ها را در آن با خود زد خلوت هست.خیلی ازوقت هایمان به بطالت می گذرد، خیلی وقت ها هم با شوخی و باهم بودن با خانواده ودوستان به تفریح رفتن، شلوغی های زندگی هم که همیشه پای ثابت زندگی مردمان قرن حاضر است ولی برای همه اتفاق میوفتد که یکبار همه که شده با خودشان خلوتی داشته باشند.

وقتی صاف  وصادق خودمان را بررسی می کنیم، می بینیم که مسیر جالبی را در زندگی طی کرده ایم.کارهای مختلفی را با نیت های مختلفی انجام داده ایم.

هدف هایی را داشته ایم و برای رسیدن به آنها تلاش کرده ایم.همه اینها نشان دهنده آن است که ما در طول زندگیمان در حال حرکت هستیم. ولی چه طوری؟؟؟

گاهی اوقات اصلا حرکتی نکرده ایم وفقط خود را با انجام کارهای مختلف سرگرم کرده ایم!

_بعضی وقت ها حرکت کرده ایم اما فراموش  کردیم که چه کسی هستیم؟چقدر بزرگیم!خودمان را برای هدف های کوچک و روزمره وغرائزمون خرج کردیم وخوشحالیم!

_بعضی وقت ها هم ،از یک سری شعار و حرف های خوشگل و کادو پیچ شده پر شده ایم و بدون هیچ بینشی ،راه افتادیم.اما وقتی کار به جاهای باریک کشیده بریدم!

_مواقعی هم صادقانه و با تلاش حرکتی را شروع کرده ایم ،ولی در نهایت دیدیم که مهره یک شخص یا یک جریان شده ایم و از ما استفاده ابزاری شده!

_خیلی وقت ها هم در حرکتمان به موانع متعدد برخورد کرده ایم ومتوقف شده ایم. موانعی که یا نمی شناختیم یا می شناختیم  ولی بلد نبودیم از سر راه برداریم.و ده ها موارد دیگر...

شما چطور؟

تا به حال فکر کرده اید که چرا حرکت کنیم؟ اگر حرکت کردیم ،کجا برویم؟ به سوی چه مقصد وهدفی؟برای این مقصد چه نیاز ها وموانعی وجود دارد؟ با دیگران و محیط اطرافمان چگونه برخورد کنیم؟ و...

تازه قسمت جالب داستان این جاست که قرار است در یک عمر محدود 60 ،70ساله،

سرنوشت زندگی ابدی خود را رقم بزنیم ودر قبال هر ثانیه از عمرمان مسئولیم...

ادامه دارد.....

۰ نظر ۱۵ شهریور ۹۱ ، ۱۶:۴۴
شهادت