حرکت3
3_ضرورت حرکت
بحث شد که کی ضرورت حرکت از نفس کشیدن برایمان جدی تر می شود؟
جوابش خیلی ساده هست!مثل اینکه به شما یک تریلی 18 چرخ بدهند وشما باهاش 100گرم بار جابجا کنید!
حکایت ما همین هست،اندازه هامون رو نشناختیم وخودمون رو دست کم گرفتیم.حضرت علی (علیه السلام)می فرمایند:
((کفی بالمرء جهلا ان لایعرف قدره)) برای جهل ما همین کافی است که اندازه وقدر خود را بدانیم.
انبیا از همین جا شروع کردند، به انسان نشان می دادند که ارزش او بیش از چیزهایی است که به آن می خواهد برسد.
رسول اکرم (سلام الله علیه) می فرماید: ((رحم الله امرء عرف قدره)) خدا رحمت کند کسی که را که اندازه وقدرش را شناخته است.
رسیدن به این شناخت احتیاج به علوم وتکنیک های خاصی ندارد،بامعلومات بلاواسطه می شود به آن رسید،باتفکر. تمام بساط غلطی که امروز هم درست شده از همین جاست ،سلمان ها که سوادی هم نداشته اند به مقامات عالی دست پیدا می کنند وانچنان رشدی پیدا کرده که به مقام ((منا اهل البیت))می رسند.از لحظه ای که می فهمی که همه پدیده های عالم به تو ختم شده اند وتو از همه آنها بزرگتری،شروع می شود.با همین بینش ،بی سوادی به نام ابوذر که از قبیله ی دزدهای عرب بوده به چنان عظمتی می رسد که توصیفش را شنیده ایم.عظمت انسان در بینش اوست نه در دانش او .مادامی که این بینش نباشد،اتفاقا دانش ما نقطه ضعف ماست و وسیله است برای بهره کشی دیگران ازما.
با رسیدن به این شناخت از خود و وسعت وجودی مان ،ما احساس می کنیم که به همین دنیا ختم نمی شویم وقطعا ادامه داریم.
ادامه ای که بامرگ شروع می شود.
مرگ شروعی است بر یک زندگی جاودانه.پس نمی توانیم حرکتمان را محدود به این جا کنیم،چرا که ما امتداد داریم،وقتی انسان امتداد عظیم خود را حس کرد،حرکت عظیمش را شروع می کند ودر رابطه با این حرکت مستمر ورابطه پیچیده ی او باهستی وجامعه ونیروهای درونی خود ،احساس نیاز می کند.نیاز هایی که در دسترس نیستند وبرای رسیدن به آنها باید کوشید.کسی که این رابطه ها را درک کرده دیگر نمی تواند بی تفاوت بنشیند وخود باید شروع کند واین شروع محتاج شناخت نیازها وتنظیم وتامین آنهاست.حال که حرکت راشروع کردیم به چه سمت وسوئی وبا چه ملاکی انتخاب کنیم...
ادامه دارد.